اگر با شخصیتی که الان دارم و میتونستم به گذشته برگردم قطعا وارد یک رابطه ی جدی نمیشدم ، منظورم اینه چرا وقتی من از آینده ی خودم خبری ندارم باید یک نفر رو به خودم وابسته کنم؟ مشکل اینجاست که من تا حداکثر دو سال دیگه از ایران میرم ، اما قلبی که اینجا شکسته میشه رو چیکار کنم ؟ هنوزم با خودم کلنجار میرم که چطوری بهش بگم ! من دارم بزرگترین اشتباه زندگیمو مرتکبت میشم و اونم شکوندن قلب یه دختره ، کسی که واقعا عاشق منه و صحبتای هر روزش و مرور خاطرات خوبی که باهم داشتیم کار رو به مراتب برای من سخت تر میکنه.
تقصیر منم نیست ! من اون موقع که عاشق شدم سن و سالی هم نداشتم بچه بودم و فکر میکردم زندگی چیز ساده ایه.. نمیدونستم که چند سال بگذره نمیتونم زندگی تو این کشور رو تحمل کنم ، فک میکردم خلاصه همینجا یه کاری دست و پا میکنم و میتونم یه زندگی خوب داشته باشم ، ولی اصلا نمیتونم! واقعا تحمل زندگی تو این کشور برام مثل یه شکنجه روحی و روانی بزرگ میمونه. علاوه بر اون به دلیل اتفاقاتی که توی یک سال اخیر توی خانواده ما افتاد ، ما همگی تصمیم گرفتیم که از ایران بریم ..چه بسا که خودمم تغییرات زیادی کردم ...
خیلی عذاب وجدان دارم ، واقعا احساس بدی نسبت به خودم دارم . شکوندن قلب کسی که دوسش دارم خط قرمز من بود اما همه چی توی این چند سال دست به دست هم داد که این رابطه به اتمام برسه .
من آدم سردی نیستم ، من اشکامو چند وقت پیش ریختم ، فکرامو خیلی وقته کردم ، شب بیداری هامو داشتم و دارم ! و به این نتیجه رسیدم که باید برم. اما یه مسئله ای هست و اونم اینه که دقیقا از اون شبی که بحث رفتن از ایران برای من پیش اومد من کاملا خودمو گُم کردم حتی از اون موقع به بعد رابطمم با "ش" دیگه مثل سابق نشد. هی فکر میکردم "ش" رو چیکار کنم ، چطوری برم از ایران ، چه مسیری برم ! چیکار کنم؟؟ قطعا برای یک جوون و بیست و خرده ای ساله بحث مهاجرات خیلی مسئله بزرگیه .اصن نمیدونم رفتنم در حالی که "ش"توی زندگیم هست کار درستیه یا نه... واقعا نمیدونم . گاهی اینقدر فکر میکنم سرم درد میگیره . میدونم شاید این مسائلی که تایپ میکنم یه مقدار در هم پیچیده و نامفهموم باشه ولی بهرحال من نیاز دارم خودمو خالی کنم اینجا .
متاسفانه یکی دو ماه که ویروسه کرونا سر و کله ش پیدا شد و همه تو قرنطینه خونگی بودیم، من به طور کامل تبدیل به یک جغد شدم، و همچنان نمیتونم این عادت رو کناربزارم، در صورتی که کاملا حس میکنم داره تاثیر منفی میزاره روی من. ساعت ۶ صبح میخوابم، ۱۰ یا ۱۱ بیدار میشم.
باید این عادتو بزارم کنار. متاسفانه توی این ساعتای بیکاری کار مفیدی هم انجام نمیدم! یعنی دارم الکی این ساعتارو به بطالت میگذرونم و ... خودم خیلی اعصابم خورده. کاش زودتربه خودم میومدم.
از زمانی که بحث مهاجرت برای من کاملا قطعی شد باعث شده که بیشتر بجنبونم ولی تمام مسائل مختلف زندگیم دست به دست هم دادن که من خیلی فکرم مشغول باشه و نتونم بخوابم.
با خالم صحبت کردم (آموزشگاه زبان انگلیسی دارن) که بهترین مدرس زبانی که میتونن برام پیدا کنن که بتونم تا ماکزیمم سال آینده برای آزمون IELTS آماده شم. این از زبان.
مرداد هم که کارای معاینه و آزمایشایی که برای دستم لازمهرو انجام میدم و امیدوارم که حل شه و بتونم درمان کنم دوتا کتفمو .. یکی از آرزوهامه که این مسئله حل شه..
در کنار این مسائل نیاز دارم یک سری نرم افزار رو کامل یاد بگیرم .
یکی از بزرگترین دغدغه هام اینه که نمیدونم وقتی رفتم کانادا، تو چه رشته ای تحصیل کنم؟ صد در صد عمران نمیخونم چون هیچ علاقه ای ندارم. ولی کامپیوتر و MBA رو دوست دارم.. که هنوز نمیدونم کدوشمو انتخاب کنم. بهرحال ماکزیمم ۲-۳ سال فرصت دارم که برم. باید از تمومه لحظاتم استفاده کنم که خودمو آماده کنم واسه مهاجرت... باید تمومه سعیمو کنم که بهتر باشم.. خیلی خستم از این وضعیتی که دارم.
امشب هم سری صحبتا پیش اومد با "ش" و واقعا روح و روانم بهم ریخته س..
دوباره برگشتم ، فهمیدم که حذف این وبلاگ اشتباه بدی بود ، آدمی مثل من همیشه به یه جایی واسه تخلیه شدن نیاز داره...
دو شب پیش بود که با یه متخصص اعصاب تو آلمان صحبت کردم ( دختر یکی از دوستای بابام بود ) . به جرعت میتونم بگم وقتی که این خانوم برای من گذاشت ، هیچ دکتری توی ایران برای من نذاشت ، نزدیک به چهل و پنج دقیقه صحبت کرد با من . یک عالمه از من سوال پرسید ، از کی کتفت اینجوری شد ، آیا درد داری نداری؟ آیا فلان آزمایشو انجام دادی یا نه ، آیا انگشتای دستت حس دارن یا نه ؟ دامنه حرکتیت در چه وضعیته و ..
و واقعا از صمیم قلبم خوشحال شدم که یه دکتر بعد از پنج سال اینجوری داره واسه من وقت میزاره ! خلاصه اینکه کلی حرف زدیم و در نهایت قرار شد که یک سری رو آزمایشات رو انجام بدم ، و نتایج رو بفرستم واسشون و ایشون نتیجه نهایی رو بمن بگن . اینم گفتن که اگر این مشکل تو ایران قابل درمان بود که داخل ایران میتونی انجامش بدی ولی اگه نشد توی آلمان میتونیم حلش کنیم .
تمومه این حرفا باعث ایجاد یه ذره امید تو وجودم شد . و البته وقتی که دکتر اون سوالارو میپرسید ازم ، من پیش خودم گفتم که بیشتر برای خودت وقت بزار ، تا حلش نکردی بیخیال نشو.
یه نفر یه بار حرف خوبی زد، این کهدکتر هایی که تو ایرانن قصابن! فقط میخوان ببرنت زیر تیغ و تیکه تیکه ت و یه پولی به جیب بزنن. وگرنه عمرا اگه ذره ای به خودت اهمیت بدن. (اگرچه قطعا پزشکای خوبیم داریم ؛) که انسانن )