W I N G E D | بـالـدار

W I N G E D | بـالـدار

My forest is dark. The trees are sad and all the butterflies have broken wings
W I N G E D | بـالـدار

W I N G E D | بـالـدار

My forest is dark. The trees are sad and all the butterflies have broken wings

Linkin Park - Crawling (Live)


بهترین خواننده ی زندگیه من Chester Benningtonئه خیلی جاها با موزیکاش دستمو گرفت و توی بدترین و بهترین لحظات زندگیم کنارم بود . یه جورایی من با این خواننده بزرگ شدم حتی یکی از goal های زندگیم این بوده یه روزی برم کنسرتش ... وقتی هم خبر خودکشیشو شنیدم قلبم هزارتیکه شد . با اینحال صداش تا ابد توی قلبم و یاد و خاطرم باقی میمونه.

این آهنگ ، یکی از آهنگایی هست که واقعا از صمیم قلبم دوست دارم و حسش میکنم . برای شما هم به اشتراک میزارم :)

متنش رو هم توی ادامه ی مطلب میزارم .

برای دانلود کلیک کنید

ادامه مطلب ...

Insomnia

بی خوابی یکی از بزرگترین مشکلاتی هست که باهاش دست و پنجه نرم میکنم ، ولی یه پارادوکسی اینجا هست و اونم اینه که نیمی از من واقعا عاشق شب بیداریه ! و نیمه ی دیگم خودمو سرزنش میکنه که زود بخواب و داری به خودت آسیب میزنی و واقعا هم آسیب میزنم چون شب تایمیه که تو کاملا بی دفاع هستی! بی دفاع در مقابل هجوم بی رحم افکارت .فکر کردن به خودیه خودش بد نیست ، ولی فکر کردن مضاعف و اونم بارها و بارها سر مسائل به خصوصی اشتباهه!

نمیتونم کنترلش کنم ، متاسفانه یکی از مسائلی که نمیتونم کنترلش کنم و واقعا میخوام که قدرت کنترلشو داشته باشم افکارم هستن ! چون افکار به اوضاع و احوالت تبدیل میشن و تورو شکل میدن .

گاهی فکر میکنم که من بارها توسط خودم قضاوت میشم ، نه به طور آشکار ولی درون خودم حس میکنم که انگار "من"های دیگه ای هستن و سعی میکنن من رو به سمت جلو هل بدن ! به من یادآوری میکنن که باید چیکار کنی و به کجا برسی ... شده بارها جلوی آیینه رفتم و صداهایی تو وجودم میپیچن که به خودت بیا ، فلان اشتباهو نکن ،  عادت های خوب در خودت ایجاد کن، آدم های بد زندگیت رو حذف کن ، مبارزه کن  ، به خودت بیا !

میدونی انگار عده ی زیادی ناظر من هستن ، کاش میتونستم بهتر توصیفش کنم ، حقیقتش توصیف هزارتوی وجودم برای خودمم سخته . اما تا مادامی که بتونم سمت آرزوهام برم خوشحالم . اینکه بدونم دارم برای زندگیم ، برای اهدافم تلاشم میکنم منو خوشحالم میکنه، درسته هزاران بار خودمو توی این مسیر گم کردم و ... اما لامصب زندگی یهو خیلی بد بهت ضربه میزنه ! از همه چی زده میشی ، مثلا یهویی چیزی یا کسی که عاشقش هستی بهایی هست که باید برای رسیدن به اون مقصد بپردازی و ترکش کنی ... خیلی فکر کردم با خودم واقعا ارزششو داره؟ که از عشقت دست بکشی تا به هدفت برسی؟ تقصیر من نیست ، زندگی ما تو این کشور بر اساس اما و اگر های فراوانی داره شکل میگیره... و ما سعی میکنیم از فرصت های توی زندگی با چنگ و دندون بالا بریم تا به ذره ای آرامش برسیم .خیلی ترسناکه ...

زندگی واقعا بی رحمه ! و من هر شب هر شببب با خودم فکر میکنم که چرا زندگی باید اینطوری باشه ؟؟ چرا اینقدر بی رحم؟؟ اگه برای همه بی رحم نیست چرا برای من ؟؟ چرا برای x ؟ چرا برای y ؟ یعنی خون بقیه از ما رنگین تره؟ و ما باید مدام توی این چرخه ی روزانه ی نفرت و درد باشیم؟ بارها خواستم خودمو گول بزنم اینا همه حکمتی توش هست . ولی واقعا چرا باید با درد همراه باشه .. خواستم خودمو با سرنوشت گول بزنم ولی نمیشه و قانع نمیشم ! شاید روزی به این مسئله که سرنوشت در زندگیم دخیل هست پی بردم ولی الان نه! من هنوز دنبال جوابم . من آدم کمالگرایی در زمینه سوالاتم از زندگی هستم و باید کامل قانع شم .

شاید بخاطر شخصیتمه که زندگی برام سخته چون نمیتونم از حقایق چشم پوشی کنم . نمیتونم چشامو ببندم و توی فانتزی های قشنگ سِیر کنم... و مدام به مسائل اطرافم فکر میکنم ! و هر شب این اتفاق دوباره میوفته و من هستم و هزاران سوال بی جواب . منم در پی معنی زندگی. منم دست خالی در مقابل افکارم که هر شب حرفاشونو میشنوم.

Hans Zimmer - Time ( Inception )



(اگر فیلم Inception رو ندیدین این ویدیو رو نبینین)

به نظر من موسیقی باید کاملا روح آدمو لمس کنه و یک دنیای کاملا متفاوت رو برای تو به تصویر بکشه یا باعث بشه تو یه حسی که تاحالا نداشتی تجربه کنی و این حس با هر موزیک تغییر کنه . آقای Hans Zimmer یکی از آهنگساز هایی هستش که به خوبی اینکارو بلده ، آهنگ Time که توی فیلم Inception استفاده شد یکی از نمونه های بارز یک موسیقی عالی هست که به بهترین نحو ممکن توی چهار دقیقه و سی و شش ثانیه زندگی رو برات شرح میده .

آهنگ به آرومی شروع میشه ، لحظه ی تولدته کم کم بزرگتر میشی و ضرب آهنگ هم بیشتر میشه ، جوونی میکنی و سعی میکنی برای زندگیت تلاش کنی ، و همزمان ضرب آهنگ تند تر و قوی تر میشه به خودت میای و با چالش های بزرگ زندگیت مواجه میشی و از جون دلت مایه میزاری تا به اهداف و آرزوهات برسی ، تو یک مبارز بزرگ هستی ! تمام موانع رو پشت سر میزاری و.. آهنگ آروم میشه ، شاید بالاخره به مقصدت رسیدی شایدم خسته شدی و ول کردی ممکنه به آرامش رسیده باشی ! شایدم فقط رها کردی همه چیو.. ، و اینجاس که موسیقی مرگ رو برات به تصویر میکشه ، مثل ضربان قلب کسی که چیزی تا مرگش نمونده آروم و آروم تر میشه و در یک لحظه تموم میشه!

میدونی نکته جالب چیه ؟ ممکنه هرکسی هرجای دنیا الان این موزیک رو گوش کنه و در لحظه ی متفاوتی از زندگیش باشه و برداشت متفاوتی هم داشته باشه و چه بسا که این موسیقی یه تصویر کاملا متفاوت رو براشون به تصویر بکشه ! واقعا دنیای کوچیکیه اما در عین حال بینهایت وسیعه.

 لینک دانلود موزیک : کــلـــیــک

از این وضعیت خستم

از وقتی که تست کرونام مثبت شد خودمو تو اتاقم حبس کردم تااا دیشب که بالاخره توسط یکی از آشنایان تونستم پیش دکتر وقت بگیرم ( از طرف مرکز بهداشت شهر ، همه کسایی که کرونا دارن پیش متخصص داخلی-عفونی ارجاع داده شدن) خلاصه دیشب ساعت ده رفتم دکتر و حقیقتش همون لحظه ی ورود به ساختمونش هم احساس بدی داشتم ، از پله ها که داشتم میرفتم بالا خدا خدا میکردم که خلوت باشه اما خب تقریبا میتونم بگم شلوغ بود ، و باور کنین اصلا خوب نیست چندین نفر رو که کرونا دارن باهم ببینین! بیرونه دَر منتظر موندم تا منشی اسممو صدا بزنه و برم داخل. حالا چند نفری هم بیرون بودن مثل من و تعریف میکردن برای هم دیگه ..." آرهه من چند روزه اصن نمیتونم خوب نفس بکشمم خیلی تب دارم فلان بسار..."

اونوقت یکی دیگه تعریف میکرد " خبر داری فلانی کرونا داشت سکته کرد مُرد؟؟ " حالا منم اونجا واستاده بودم و گرمای طاقت فرسای اون ساختمون رو اعصابم بود و این حرفام حالمو بدتر میکردن!  خلاصه یه ساعت گذشت و نوبتم شد و رفتم داخل دکتر هم منو میشناخت از مشتری های استخر بود و بلیط میدادم بهش . تبمو گرفت و انگشتمو گذاشت لای یه دستگاه نمیدونم چی بود و پرسید حالت چطوره و وقتی بهش گفتم که ته گلوم یک مقدار میخاره و  زود خشک میشه ، گفتش که یه هفته دیگه استراحت کن و میتونی دیگه تموم کنی قرنطینه ی خونگیتو و بری سرکار . و اینم گفت که فقط نکات بهداشتیو رعایت کن و نگران هم نباش. حالا نمیدونم چقدر میتونم اعتماد کنم به حرفش ولی خب خودم احساس میکنم که حالم خوبه و بهتر شدم . اما خب همچنان رعایت میکنم تو خونه هی دست و صورتمو میشورم و سعی میکنم تا حد امکان فاصلمو با خانواده رعایت کنم .

من اصلا برای خودم مهم نیست که کرونا گرفتما!  ولی اینو بگم که هروقت بابا یا مامانم توی خونه گلوشونو صاف میکردن یا یدونه سرفه میزدن و عطسه میکردن من هی نگران میشدم !و بهتون صادقانه میگم که خیلی خیلی حس بدیه ! میگفتم نکنه یه وقت من باعث شم خانواده چیزیشون بشه ... احساس میکردم که خیلی خطرناکم براشون ، کلا تا کرونا نگیرین نمیتونین این حس رو تجربه کنین ، که البته آرزو میکنم که هیچوقت درگیر همچین مسئله ای نشین چون واقعا مزخرفه ! دو هفته ی تمام توی اتاقم بودم و نهایت رفت آمدم طی کردن مسیر اتاقم تا دستشویی بود !  غذا هم که میخواستم بخورم ، غذا رو میذاشتن دم در اتاقم :)) کلا مثل زندانیا داشتم زندگی میکردم البته این وسطا دلتنگ میشد با ماسک با رعایت فاصله میرفتم یه سلام و علیکی میکردم .

از هفته ی دیگه هم میرم سرکار . خودم از اینکه توی این اوضاع برم استخر کار کنم ناراضیم ولی زنگ زدن و گفتن باید بیای ، مشتری هم نداریم ، و فکر میکنم که تا ماه آینده دوباره استخر تعطیل میشه ...

در مورد کرونا این دوتا لینک زیر هم بخونین خوبه :
       پایان قرنطینه خانگی چه شرایطی دارد؟

      راهنمای کامل بیماری کرونا

ازتون خواهش میکنم رعایت کنین ، به فکر خودتون نیستین به فکر خانوادتون باشین  من خودم فکر میکردم نمیگیرم با اینکه کلی رعایت میکردم ولی من که رعایت کردم و ماسک میزدم و کلی دست و صورتمو میشستم گرفتم ! حالا چطوری نمیدونم ولی این حقیقتیه که در حال حاضر وجود داره و اونم اینه که باید رعایت کنین ماسک بزنین ، دست به صورتتون نزنین ، دست و صورتتون رو چند بار در روز بشورین ، آب زیاد بخورین .

قهوه ی سرد آقای نویسنده

مدتی بود که میخواستم کتاب قهوه ی سرد آقای نویسنده رو بخونم ، که دیشب بالاخره شروع کردم به خوندن و همون صفحات اول چند خطش منو مجذوب خودش کرد .

"عاشق شدن مثل گوش دادن به صدای پیانو توی یه کافه ی شلوغ میمونه، اگه بخوای به اون صدای قشنگ گوش کنی باید چشم هات رو ببندی و از بقیه ی صداها بگذری و اون هارو نشنوی، صدای خنده ها، گریه ها، به هم خوردن فنجون ها...تو واسه م اون صدای قشنگ بودی که من به خاطرش هیچ صدایی رو نشنیدم."

دیشب فقط تونستم چهل صفحشو بخونم بعدش دیگه از شدت بیخوابی بیهوش شدم . به هرحال تا اینجاش که بنظر میرسه کتاب خوبی باشه :)